?❤ مادر رسیده است کمی کوچه وا کنید مادر رسیده گریه کند دم بیاورید ای ابرهای تیره شب گریه های ماست ما آمدیم تا که شما کم بیاورید از این به بعد نوبت دیوانگی ماست باز این چه شورش است به عالم بیاورید غمهای مادرت چقدر بی شماره است امشب سلام ما سرِ دارالاماره… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1397"
?❤ “چند روزی بود مریض شده بودم، تب داشتم. حاج آقا خانه نبود. از بچهها هم که خبری نداشتم. یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی، با لباس خاکی و عرق کرده، آمد تو. تا دید رخت خواب پهن است و خوابیدهام، یک راست رفت توی آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در… بیشتر »
توسط انانه در در گوشی با بابا
?❤ تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم که… بیشتر »
?❤ قسم به آن خاکی که به دستانت، تیمم کرده است قسم به آن آبی که با بوسه به شیار سر انگشتت، کُر شده است نماز عشق به قبله گاه تو خواهم خواند ?کمی مهربانتر از کنار پدران دستفروش عبور کنیم پویش #عاشقانه_ای_با_پدر_و_مادرم ✔به ما بپیوندید… بیشتر »
?❤ تنها جایی که میشه با آرامش به سقوط فکر کرد… پویش #عاشقانه_ای_با_پدر_و_مادرم ✔به ما بپیوندید… بیشتر »
توسط انانه در در آغوش دو ماه
?❤ دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید لیوان آب از بغل من کنار زد، در نصفههای شب. یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب نزدیکهای صبح او زیر پای من اینجا نشسته بود آهسته با خدا، راز و نیاز داشت نه، او نمرده است. نه او نمرده است که من زندهام هنوز او زنده است… بیشتر »
?❤ ولایت یعنی نترسیدن از صدای غریبه یعنی تکیه به یک مرد برای رفتن به هزار راه ندیده یعنی دیدن ادمهای خوب خدا دیده یعنی قبله گاه دل و جان و هزار قصه ناشنیده ولایت … یعنی پدر، تکیه، دلهره، فریاد عشق از هزار توی نگاه ? از ولایت پدر تا ولایت علی، مشق… بیشتر »